رستم و سهراب بهم اویختند/ با چَک و لقد خون هم را بر زمین ریختند رستم همش فوش میداد/ سهراب جوابش با مشت میداد سهراب رگ غیرتش باد کرد/ با یه ضربه رستم را خاک کرد رستم هم بدو فوش داد / تمام مرده زنده اش را جلو چشمش نهاد رستم با تلاش ز سهراب ازاد شد/ ضربه ای بر سر سهرا زدو او را گیج نهاد در ان وضع بود تهمینه پیدا شد/ انان را بدید و غضب ناک شد رستم ز ترس زنش خودش را خیس کرد/ سریع محیط را ترک کرد اما تهمینه از این حرفا زرنگ تر بود/ چند شبی رستم را از خانه بیرونش نمود رستم که خیلی خسته بود/ چند شبی را در پارک و کوچه اواره بود همی در بازار تهمینه را بدید/ جلویش را گرفت و بر اعصابش رید رستم که بسیار زن ذلیل/ خودش را دید و بکرد فکری پلید شبی زیبا در خانه تهمینه امد/ با حرف های خوب تهمینه را خام کرد به خانه خود برفت و تهمینه اورا به شدت بزد/ تمام خشتک شلوارش تا تا ته پاره کرد رستم بسیار چوب خورد / تمام اعصابش داغان شد تصمیم گرفت که دیکر خوب شود/ اماده اجرای دستورات همسر شود